محمد صالح علا در یادداشتی در ضمیمه ادب و هنرامروز رو،مه اطلاعات نوشت: استاد عبادی در شگفت زده ، دوستداران شان دست بازی داشتند.
ضمن این که خودشان هم از شگفت زده ، دیگر ها لذت می بردند.
در یک مجلس می گفتند: یک روز دوستان، ما را دعوت ،د به باغ.
رفتیم، و چه باغی! جای شما خالی، ناهار خوردیم، با درخت ها دست دادیم.
عصر شد، سازم را درآوردم، دستم گرفتم، شروع کردم به زدن که دیدم ناغافل اهل مجلس سر به جایی کشیده اند.
خواستم بپرسم چه شده، اما همه انگشت روی دهان گذاشتند که تو حرف نزن، سازت را بزن! من هم همچنان که می زدم، به آن طرف نگاه کردم.
دیدم بلبلی روی دیوار نشسته، با ساز من آواز می خواند.
پاسخ ساز مرا می دهد.
من هم سر به سر بلبل گذاشتم، یک خط دشتی زدم.
دشتی جواب داد.
ابوعطا زدم، ابوعطا جواب داد.
میزبان هیجان زده، ضبط صوت آورد.
آواز بلبل و ساز بنده را ضبط کرد.
واقع عرض می کنم، باور بفرمایید.
من با شرمی گل بهی گفتم: استاد، من باور می کنم.
من مادرزادی همه چیز را باور می کنم.
اصلاً سال هاست که شغل من باور ، چیز های باورن،ی شده است.
با این وجود، ایشان نوار را گذاشتند.
شنیدم و حیرت ها کردم.
چند روز پیش هم کتاب هزاردستان؛ انگاره موسیقی ایران تالیف آقای محسن حسنی را می خواندم.
منبع: https://www.ghatreh.com/news/nn14020615469950875648/%D8%A7%DB%8C%D9%86-%D9%85%D9%88%D8%B3%DB%8C%D9%82%DB%8C-%D9%BE%D8%B1%D9%86%D8%AF%D9%87-%D9%87%D8%A7-%D8%B1%D8%A7-%D9%87%D9%85-%D8%A8%D9%87-%D8%AA%D8%AD%D8%B1%DA%A9-%D9%88%D8%A7%D8%AF%D8%A7%D8%B1-%D9%85%DB%8C